« اینکه من بیش از حدّ در مورد توجه به روستاها بسط سخن دادم، تنها به خاطر روستایی بودن قائممقام نبود، به عقدهگشایی خودم هم توجه نداشتم، بل برای این بود که عرض کنم:
اولاً روستا منبع اصلی درآمد ملی است.
ثانیاً منبع و منشأ و مولد صدی نود بزرگان فرهنگی – یعنی اهل ادب و ذوق و هنر و علم و دین و مذهب – و خلاصه ریشه نمود و بود معارف این مملکت است.
ثالثاً که گمان کنم از همه مهمتر باشد- آن است که قوام سیاسی مملکت هم موکول به آبادی روستاست، و هیچ نظامی – از دموکراسی تا امپریالیستی، از کمونیسم تا سوسیالیسم، از استبداد تا مشروطه – نمیتواند در مملکت ما قوام یابد مگر آنکه از جانب روستا و کوهستان تأیید شود...
در قضاوتهای اجتماعی، همیشه، روستایی بودن نقطه ضعفی به شمار میرفت، و نسبت به آنها بیاعتنایی میشد، حتی مردانی، چون ابوسعید ابیالخیر- که هیچ ربطی به امثال ابومسلمها نداشتهاند – نیز مورد طعن قرار میگرفتند، چنان که فیالمثل در محضر خواجه ابوالقاسم سرخسی،«... یک روز بنشستند و درباره شیخ سخن میگفتند. یکی گفت: مردی بزرگ است، دیگری گفت که: خانه پسِ کوه دارد، یعنی روستایی است، و مردم روستایی کس نباشد..»!
هیچ لزومی ندارد درباره کلمات دُرَربارِ شیخ ابوسعید – یعنی این آدم که «پس کوه» میزیست – صحبت به میان آورم. همولایتی دیگر او، یعنی شیخ ابوالحسن خرقانی را – که او هم خانه پس کوه داشت، همه میشناسیم، مردی که گویا بر سر در خانقاهش نوشته بود:« هر که در این سرا درآید، نانش دهید، و از ایمانش مپرسید، چه آن کس که به درگاه باریتعالی به جان ارزد، البته برخوان بوالحسن به نان ارزد!»
من نمیخواهم بگویم که شاید، دنیای بشریّت، دموکرات منشانهتر از این کلام تعبیری نداشته باشد. ولی دلم میخواهد، این عبارت را، از بزرگترین عالم دنیای غرب، و پدر فلسفه یونان، و صاحب عالیترین افکار و رفتار دموکراتمآب آتن – مهد دموکراسی عالم – یعنی افلاطون نیز نقل کنم که بر سردرِ باغ«آکادمی» خویش نوشته بود: « هر کس هندسه نمیداند وارد باغ نشود»! ببین تفاوت ره...»
دکتر محمدابراهیم باستانی پاریزی، حماسه کویر، تهران، نشر علم، ۱۳۹۳، صص۴۳۱-۴۳۰

شما چه نظری دارید؟